۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

شعار - 1

توپ ، تانک ، فشفشه ... رهبر ما آزاده است

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

حکایت - 5

شهید آوینی برای شیخ سخن سعدی می نویسد : " روزی نزد امام (ع) نشسته بودیم که شخصی خبر آورد که یکی از یاران امام در حال انجام کارهای بی ناموسی است . چنان خشمی در چهره امام جاری شد که تا کنون کسی چنین چیزی ندیده بود . در همین لحظه شخص دیگری با یک جعبه شیرینی وارد شد و مشغول چاق سلامتی و روبوسی با سایرین شد و به سوی امام (ع) شیرینی تعارف کرد . امام ناگهان خشم خود فرو بلعید . با شخص خوش و بشی کرده ، جعبه شیرینی را دست گرفت و مشغول خوردن شد و ته آن شیرینی را در آورد . وقتی یکی ار حضار علت را جویا شد امام فرمود " خوردن شیرینی ، مسئله ناموسی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت "

نتیجه می گیریم مسایل ناموسی را وارد مسایل شکمی نکنیم

حکایت امام و تجدید وضو

روزی امام در حال اقامه نماز بود که متوجه شد  یکی از یاران مرتب از نماز خارج شده ، تجدید وضو می کند و برمی گردد . بعد از اقامه به صورت خیلی دوستانه علت را از او جویا شد . و آن شخص عرض کرد : " ای امام (ع) بنده همسر خوبی اختیار نکرده ام و او مدام لوبیا و عدس به خورد من می دهد . برای همین تلنگ من حین عبادت در می رود و نمی دانم چه کار کنم " . امام گفت " پس همسرت را به من بده و خود به دین و عبادت بچسب " . آن شخص نیز چنین کرد . بعد از اینکه او از محضر امام مرخص شد امام فرمود " پس ریدم به آن عبادتی که با یک چس باطل می شود " و بعدها یکی از یاران بسیار نزدیک امام نقل کرد که او در آن لحظه واقعا ریده بود .

نتیجه می گیریم دین و دنیا و زن و زندگی خود را به یک چس از دست ندهیم

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

حکایت امام و سفر به پاتایا

امام با یاران خود قصد سفر به پاتایا داشتند و در فرودگاه همدیگر را ملاقات کردند . امام و یاران همه تنها آمده بودند به غیر از یکی از یاران که همسر خود نیز همراه آورده بود . امام قدری به فکر فرو رفت و سپس به صورت آن شخص یک سیلی زد و فرمود : " آدم که به چلوکبابی می رود ، ساندویچ خود را نمی برد " و در جواب آن شخص که پرسید چرا می زنی ؟ فرمود همینطوری و به همراه یارانش قاه قاه خندید .

نتیجه می گیریم که ساندویچ خود به چلوکبابی نبریم و از امام سووال بی جا نپرسیم .

حکایت امام و توهین به جمع

در مجلسی شخصی نشسته بود و به همه توهین و افترا می زد و فحش های خاردار می داد . اما امام هیچ واکنشی نشان نداد . در همین حین شخص دیگری در عرق را باز کرده برای خود یک پیک ریخت و بدون گفتن سلامتی سرکشید . امام با دیدن این صحنه به سمت شخص حمله ور شد و او را زیر مشت و لگد گرفت . وقتی یاران امام علت این امر را جویا شدند امام فرمود که شخص اول به تک تک افراد توهین و پرده دری می کرد که این موضوعی شخصی است و به ما ربطی ندارد اما شخص دوم به جمع توهین کرد و برخورد با او بر من لازم شد . به خدا که رستگار شدم .

نتیجه می گیریم به جمع توهین نکنیم و موقع عرق خوردن با یک سلامتی جمع را شاد کنیم .

حکایت امام و کشتی

روزی مردی در قایق نشسته بود و زیر خود را سوراخ می کرد . امام (ع)  این صحنه را دید و به او گفت " چرا همچین می کنی ؟ مگر مرض داری ؟ پدرسگ ؟" او جواب داد زیر خودم هر کاری بخواهم می کنم . پس امام یک کشیده محکم توی گوش او گذاشت . آن شخص که تازه امام را شناخته بود و از کار خود بسیار پشیمان شده بود تا آخر عمر یکی از یاران وفادار امام باقی ماند و دیگر هیچ جا را سوراخ نکرد 

نتیجه می گیریم حرف امام را گوش کنیم و زیر خود را سوراخ نکنیم